زنده باد زندگی

دست نوشته های زنی از جنس جنون و آرامش

زنده باد زندگی

دست نوشته های زنی از جنس جنون و آرامش

12. حال خوب

  • حـــــــــــــــــــال خوب برای من یعنی روزای آروم و خوشی که دارم تو خونه میگذرونم، دوباره زندگیم داره نظم میگیره...روزا داداش بهم زنگ میزنه یا مسج میده پاشو بیا اینجا خونه ما اما انقدر فعلا نیاز دارم به خونه خودم که دلم خونه مامانم رو هم نمیخاد..صبحا صبونه با پناه میخوریم و بعد پناه میره کار و منم اول روتین پوستم رو انجام میدم و بعد میام میشینم پای لب تاپ و کارامو انجام میدم...ناهار رژیم لیمومی رو درست میکنم و میخورم بعدشم  یا کتاب... یا ادامه کارای مونده...پناه میاد شام و عصرونه طور میخوریم و سریال میبینیم و تو خونه پیاده روی میکنیم!اشپزخونم رو مرتب میکنم به گلام سر میزنم و از دیدنش ذوق میکنم و بعد روتین شب پوستم و بعدم خواااااب!البته من سخت خوابم مبره و متاسفانه بعد از کلی موبایل بازی ، واسه خودم چک لیست تمیز کردن خونه درست کردم و خونم همیشه تمیز و مرتبه...هوام که اینجوری دلبری میکنه و وای حالم خووووبه با این اوضا...

  • دیــــــشب یوگای انلاین ثبت نام کردم...از این هفته شروع میکنم و به به!این هفته انلاین مشاوره دارم با روانشناسم...البته اگه بهم وقت بده.حس میکنم یه عالمه کار دارم برای انجام دادن...امشب که پناه بیاد قرار شده باهم بشینیم و هری پاتر ببینیم اخه پناه تابحال ندیده ، منم عاشقشم!دارم کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی رو تموم میکنم و دیگه چیزی نمونده بعدش میرم سراغ تکه هایی از یک کل منسجم!


  • بـــــعد خوبه ادم بخاد رژیم بگیره!دیروز ناهار مامان و بابا اومده بودن از نزدیک خونه ما نون بخرن برام باقالی پلو اوردن که دادم پناه امروز ظهر برد شرکت بخوره!امروزم سر ناهار همسایم برام ابگوشت و کوبیدش رو اورده با نون تازه سنگک!!!جریان چیه؟


  • دوس دارم حرفه ای رو شروع کنم که بتونم فریلنسری هم کار کنم و در عین حال بشه توش پر از تخیل و چیزای فانتزی باشه...دارم خیلی بهش فکر میکنم...اختیارم دست خودم باشه و بتونم کاری ایجاد کنم که تاثیرگذارم باشه...بتونم خلق کنم!حالا دارم روش حسابی فکر میکنم.

11. بــــــــــــــــارون خوشگل

  • هــــفته گذشته داشتم  کارایی که مشاور روانشناسم بهم گفته بود رو انجام میدادم، با این کرونا و روزهای کشدار بایدم ادم کلافه و افسرده بشه!خلاصه بهم گفته بود یه لیست از ارزشهای زندگیت آماده کن و کارهایی که دوس داری شروع کنی یا چیزایی که یاد بگیری تا به کمک هم ببینیم کدوم علاقت در راستای ارزشهات هست...منم حسابی مشغولم و به نتیجه های خوبیم رسیدم...
  • هـــــــــفته گذشته یه روز مامان پناه اومد خونمون و شب موند و صبح بعد از صبحانه رفت...هنوز خیلی تنها نمیمونه و مهربان اجازه نمیده تو خونه تنها باشه و البته خیلیم به مهربان تو بچه داری کمک میکنه....دو روزی میشه که مرتب بارون میاد و هوا قشنگه!منم از امروز با آغاز قرنطینه دو هفته ای بخاطر کرونا رژیم لیمومی شروع کردم به امید لاغری به میزان ده کیلو تا عید...یعنی از الان تا عید اگه جدی باشم میتونم هرماه سه کیلویی کم کنم حتی 12 کیلو هم عالیه!یعنی من بعد از ازدواج خودم رو  ترکوندم  از بس خوردم...از الان مصمم که حتما حداقل ده کیلو تا عید کم کنم و میکنم!در ضمن میخام آنلاین یوگا برم و تو خونه هم پیاده روی کنم چون بخاطر کرونا نمیشه کلاس ورزش رفت...


10.خوابهای عجیب

    • هــــــــفته ای که گذشت در حال شستشو و اتوکشی لباس و کارای ریز خونه بودم، سه شنبه میخاستیم بریم پیاد روی که بارون گرفت و تا امروز همچنان بارندگی ها ادامه داشته و هوا حسابی دلبر و پاییزی شده! یه ب قابلمه شاممون رو برداشتیم و رفتیم خونه یکی از زوج هایی که خیلی با هم جور هستیم و شام با هم بودیم، یه شب هم رفتیم خونه "مهربان" ، مامان پناه هم رفته خونه "مهربان" و کنار اونهاست تا هم به "مهربان" تو نگهداری نینی کمک کنه و هم تنها نباشه، پنج شنبه خونه پسرعموم رفتیم و بعد از مدتها یه دورهمی خوب بود کلی رقصیدیم و درینک خوردیم... "پناه" وسط همه خوشی ها یاد بابا میفته و هرازگاهی آهی میکشه که دلم میلرزه...خیلی شرایط سختیه ولی میدونم این روزا برای همه ماست و باید گذشت... دلم میخاد همه غم های "پناه" رو ازش بگیرم و پناهِ من  بشه پناه سابق...خدا میدونه چقدر دوسش دارم...جمعه هم  خونه خاله بودیم و حسابی شاهد بارون  بودیم ومه.

    • حـــــــــالا دومین تلاشم برای درست کردن فسنجون عالی به بار نشست و میتونم بگم عاشقشم...

    •   یــــــــــه چیز دیگه...من عاشق خونمم و حالم عجیب تو خونم خوبه و آرومم باهاش، نمیدونم چند نفر مثل من عاشق خونشون هستن و دوس دارن ساعتهای زیادی خونه خودشون باشن....من جز عاشقای خونمم و ساعتها باهاش کیف میکنم....همه وسایلام، حال خوش خونم، دمای مطبوع لمینتها با رنگای خوشگلش که وقتی پناه آلمان بود خودم انتخاب کردم و خریدم، نورای لایتش... چشم انداز برج میلاد نصف و نیمش...گلای تو گلدوناش، بالکن بامزش ، حموم خوشگلم که شبیه حموم هتلای پنج ستارس... همش من رو غرق لذت میکنه!  وقتی که دارم تو اشپزخونم رو تخته ، سبزیجات  رو برای سالادم برش میزنم و خرد میکنم و همزمان پادکست گوش میدم  احساس ارامشی تو وجودمه که وصف نشدنیه...یا وقتی اخر شب  دارم بابونه دم میکنم تا با پناه سریال ببینیم این حس رو با هیچی عوض نمیکنم!

    • دیــــشب خواب دیدم صاحب دختری شدم خیلی کوچولو و ناز و ریز که میتونست همون اولین روز بهم نه و اره بگه!شیر خوردن رو کاملا بلد بود و انگشت یکی از پاهاش و شیش تا بود نه پنج تا! و منم میخاستم از همه حتی پناه قایم کنم پاهاش رو تا بعدا انگشتش رو عمل کنم!چقدر دلم بچه میخاد! کاش این کرونا نبود و میشد چندتا مسافرت بریم و یکم بیشتر خوش بگذرونیم تا با خیال راحتتری بچه دار بشم!

    9. بعد از مدتهای طولانی

    • انــــــــــقدر  اتفاقای مختلف افتاده که انگار سالها از آخرین پستی که نوشتم گذشته!اون موقع هنوز کرونا نیومده بود، پسر "مهربون" بدنیا نیومده بود و پدرشوهر نازنینم  زنده بود!اتفاق های مختلفی پیش اومد و الان کمتر از دوماه هست که پدرشوهرم فوت کرده و ما روزهای سختی رو پشت سر گذاشتیم و کم کم داریم برمیکردیم به زندگی عادی...مدتهای طولانی از زندگی مون غافل شده بودیم و "پناه"بی وقفه و یک تنه تو بیمارستانا مشغول درمان بابا بود...اما متاسفانه تلاش هامون بی نتیجه موند!

    • بـــــــــرگشتن به زندگی عادی یعنی از سرگیری روتین های معمول زندگی مون، "پناه "دوباره برگشته شرکت ، البته با این اوضاع اقتصادی کارها چنگی به دل نمیزنن!من حسابی چاق شدم و باید برگردم!!!باید باز روتین های مراقبت پوستم رو شروع کنم، به تازگی جلسات مشاورم رو شروع کردم تا این حال رخوت کرونا و رزهای سوگواری و بی برنامگی رو پشت سر بگذاریم .

    8.گذران روزها

    • دیــــــــروز که دکتر رفتم بهم یه سری ورزش برای کمرم داد و گفت مهره های انتهایی مشکل داره اما خطرناک در حد جراحی نیست!اما باید باهاشون مدارا کنی ...بار سنگین ، سرپا بودن طولانی ، خم شدن و دولا شدن وفشار به بدن ... مضره!خلاصه پیاده روان از مطب اومدم سوار ماشینم شدم و گفتم برم نان سحر چیز کیک بخرم...خیلی خوشمزه بود و یکیش رو تو راه تا خونه خوردم، رفتم دنبال پناه و رفتیم خرید برای مسافرت اخر هفته...بعدم اومدیم خونه و سوپ درست کردم و ظرفای ظرفشویی رو جا به جا کردم و قسمت بیستم سریال مانکن رو دیدیم دوتایی